سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 371947
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/1/9    ساعت : 5:32 ع

بسم الله الرحمن الرحیم


بسم رب الشهداء و الصدیقین


حمد و ثنای خدا را که در این برهه از زمان ،زمانی به تاریکی همه ی شب ها ،

نوری از تبار پاک رسول الله " صلی الله علیه و آله " برای هدایت ما قرار داد.

درود فراوان به امام بزرگوارمان.


سلام بی کران به روان پاک گلگون کفنان صراط خون و شهادت و همه ی عاشقان

راه سرور شهیدان حسین " علیه السلام"


الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة

عندالله و اولئک هم الفائزون


گرچه فلسفه ی قربانی شدن و ریختن خون در جهاد باخصم خدا ، اگر مورد قبول

و رضای درگاه ایزد منّان واقع شود ،گویای همه ی مفاهیم عمیق این حرکت و

فعل می باشد .


ولی ای خدای من !
ای معبود و معشوق من !
ای همه ی مقصود من !
ای همه ی وجودم !
و ای کسی که همه چیزم از آنِ توست .


تو شاهد بودی ، تو ای سرزمین گرم خوزستان ،تو ای تاریخ،شاهد بودی ،

شما ای سرور من!

ای آقا و مولای من !


شما شاهد بودید که ما چگونه بر عهد و پیمانی که با نائب برحق خودتان ،

از روزی که بر خط و صراطی که در پیش گرفته که همانا ،ادامه ی راه جدّ

بزرگوارتان حسین " علیه السلام " است ،شناخت پیدا کردیم و آگاهی یافتیم ،

تا آخرین قطره ی خون خود برای نثار راه مبارکش ایستادیم.


و زمانی که ندای هل من ناصرینصرنی حسین " علیه السلام " را از حلقوم

پاکش تکرار کرد ،چگونه باهمه ی مشقات و سختی ها و رنج ها لبیک گفتیم .

ما پذیرفتیم ، زیرا ما زاده ی رنجیم ؛رنجی به سنگینی همه ی تاریخ .


به اندازه ی همه ی تاریخ بعد از قیام مولایمان حسین " علیه السلام".


و مسئولیّتی را که گذشتگان از پذیرفتن آن اِبا کردند و سرباز زدند و برای

عدم پذیرش آن ،عذرها آوردند ، ما با قلب کوچک خود و با دنیائی از امید به

فراخی دنیای امیدواران ،این ندا را جواب دادیم ؛ زیرا عاشق اینگونه جنگیم

و آماده ی بیست سال جنگ ...


زیرا دریافتیم او ما را برای هدفی عالی دعوت کرده و مقصدی والا، مقصدی

به اندازه ی حیات واقعی دادن به انسان ها و تغییر نظام ارزش ها ،یعنی نظام

تغییر ارزش های این قرن ظلمانی به نظام نور توحیدی .


خلاصه ؛ ساختن زمینه ای عالی برای آن قیام  مبارک ...


ای بقیة الله !

ما با همین انگیزه حرکت کردیم و باخون خدا با خدا عهد بسته ایم که در

همه ی احوال و شرایط ،یاری اش دهیم .


و حال ،شما ای سرور و آقا و مولای من !


به حرمت آن لحظه ها و ثانیه های مقدّسی که مخلصان در جبهه ها ،

شما را به صورت عینی مشاهده می کنند ،قَسَمتان می دهیم که ما را شفاعت کنید.


ما را به درگاه ایزد رحمان که لحظه ای روا مَدارد بر ما،آن ننگی

را که تاریخ از کوفیان یاد می کند.


                                                          به یاری خدا، ادامه دارد...
 

ذکر صلواتی هدیه به روح شهیدان یگان صابرین و شهیدسیدحمید و 175 لاله ی

پرپر تازه به خاک میهن بازگشته !


نوجوانم شاد،اما سرکش و عاصی نبود
این لباس تنگ و چسبان ،مال رقاصی نبود
داغ من را مادر عباس می فهمد فقط
دست و پا بسته ، قرار و رسم غواصی نبود
?


ماه نورانی تون پر از بندگی خدا ... ما رو هم در لحظات خاصّ نیایش هاتون دعاکنید







      

سمیه ی کردستان

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای

کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه " این جاسوس خمینی

است " ! همه جا پخش شد.

یک روستائی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا

می گرداندند .گفته بودند :آزادت نمی کنیم ،مگر اینکه به خمینی توهین کنی !!


او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از از مقتدای انقلابی خود

حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود .مردم روستا در آن شرایط سخت که

جرأت حرف زدن نداشتند ،به وضعیت شکنجه ی وحشیانه ی این دختر اعتراض

کرده بودند،اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که ناهید،دختر جوان

و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهائی بخشد.

از ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با

سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای همشیز پیدا کردند .

روایت دیگری حاکیست که  ادامه مطلب...





      

           شهیده ناهیدکرجو

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیرماه سال1344 در شهر سنندج در میان

خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد.

پدرش محمد و از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه،

زحمتکش  و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت "علیه السلام "

بزرگ می کرد. شهیده ناهید ،روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه

رژیم به خیابانهای اصلی شهر رفت.

لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بودکه مأموران شاه به مردم

حمله کردند.آنها ،ناهید را هم شناسائی کرده بودند و قصد دستگیری او را

داشتند که با کمک مردم از چنگال دژخیمان فرار کرد.

برادرش می گوید: آن شب ،ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش

بایستد.بر اثر ضربات ناشی از باتوم ،پشتش کبود رنگ  شده بود .

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیریهای ضد انقلاب در مناطق کردستان،

همکاری اش را با نیروهای سپاه ،ارتش و بسیج آغاز کرد.

شروع این همکاری ،خشم ضدانقلاب به خصوص گروهک کومله را که

زخم خورده ی فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود،بر انگیخت.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان

مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد ،اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود

و خانواده نگران شده بودند.خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها

پرس و جو ،پیدایش نمی کند.

خبری از ناهید نبود!

انگار که اصلا به آن درمانگاه نرفته بود !

آن وقتها پدر ناهید در جبهه ی خرمشهر بود و مادر،نگران و دست تنها به تنهائی

همه جا دنبال او می گشت ، تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند

و او را آن روز دیده بودند شنید که :

چهار نفر ،ناهید را دوره کرده ،به زور سوار مینی بوس کردند و بردند !

بعد از ربوده شدن ناهید ،خانواده ی او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند.

افراد ناشناس به خانه ی آنها نامه می فرستادند که

اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه ی بچه هایتان را

هم می کُشیم ...

 

                                                                                  به یاری خدا ادامه دارد....

               ذکر صلواتی هدیه بروح مطهر شهیدان یگان ویژه ی صابرین و شهید سیدحمید میرافضلی

                                                                                  **  التماس دعا  **







      




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*