پيام
+
علي جان
چه صادقانه قدم برداشتي و چه عاشقانه پر گشودي ، بگو آن سوي حقيقت را از کدامين دريچه نظاره کردي ،با کدام هابيل با قابيل وجودت جنگيدي ! در کدامين سکوت شبانه ات لبخند ماه را شنيدي ! علي جان ! تنهايي تو آنقدر بزرگ بود که در جغرافياي باورمان نمي گنجد ، چه کم بوديم ما که به خلوتت راه نبرديم ! .

محب الزهراء
92/6/8
هانا آويني
آري يادمان هست که ما در بازي کودکانه غرق بوديم و تو مرگ را به بازي گرفتي … تو به آرزوهايمان خنديدي ، خنديدي ، خنديدي ،تو هماني که خواب را از چشم سپيده ربودي و از شبنم چشمانت قليل وضو ساختي و خالصانه با ذکر « بسم رب الشهدا … » راه آسمان را بلد شدي ، پا برهنه برتيغ و سنگ قدم زدي اما نگاهت به آسمان بود . گويند شب قدر را در دل کوه ها ناله زدي ، با هق هقت بغض را در گلوي صخره ها شکوندي ،
هانا آويني
آن شب به گمانم خدا را به چهارده ستاره قسم دادي که با ملائک و روح شب قدر همسفر شدي . به يقين لايق شب قدر شدي .آري علي جان به آرزويت رسيدي ، به ملکوت اعلي پيوستي ، تو شهيد شدي....نوشته شده توسط :آقاي سعيد رحيمي
هانا آويني
*اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم*شهيدبريهي از شهداي يگان ويژه ي صابرين ...