سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 378364
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/13    ساعت : 10:19 ع

اللهم ارزقنی توفیق شهادة فی سبیلک

عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند.در بعضی وقت ها که فراغت بیشتری

داشت آیه ی "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را هفت بار با چشمانی اشکبار تکرار می کرد....

به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را بطور کامل می گرفت.

او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود که مسافرت ها و ماموریت هایش را طوری

 تنظیم می کرد تا کوچک ترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود.

او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت سفارش می کرد.

فراموش نمی کنم،آخرین بار که به خانه ی ما آمد،سخنانش دل نشین تر از روزهای قبل بود.

از گفته های او در آن روز یکی این بود که :وقتی اذان صبح می شود،پس از اینکه وضو گرفتی،

به طرف قبله بایست و بگو

ای خدا! این دستت را روی سرِ من بگذار و تا صبح فردا برندار....

به شوخی دلیل این کار را پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت:

-اگر دست خدا روی سرمان باشد،شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد ....

      "شادی روح شهیدان صلوات"  التماس دعا







      

میثم مربی پرآوازه ی پادگان امام حسین بود.اسمش که می آمد بدن بعضی از

قدیمی ها می لرزید.هر کس که برای گذراندن دوره ی آموزشی به پادگان

 امام حسین می رفت از سخت گیری هایش می گفت و از داد و فریادش....

آنها که یکی دو روز اول آموزش می بریدند و از پادگان در می رفتند،

خیلی از میثم بد تعریف می کردند.می گفتند:نصفه شب میاد داخل

 ساختمون و با تیراندازی و عربده کشی دستور میده که بشمار سه از طبقه ی

 پنجم آسایشگاه بدویم دم در.     ادامه مطلب...





      

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک

مهمان ها توی حیاط ایستاده بودند و داشتند خداحافظی می کردند که بروند.

مرد با عجله کفش هایش را پوشید و می گفت:لطفا چند لحظه صبر کنید.

یکی از مهمانها که سن اش از همه بیشتر بود ،گفت:کجا می خواهی بروی؟

مرد لبخند زد و گفت:می خواهم بروم براتون یک ماشین کرایه کنم....و از در

حیاط خارج شد.

لحظه ای گذشت و مرد با یک سواری سفید رنگ به در خانه رسید .

مهمانها هنوز توی اتاق بودند و مرد آنها را به طرف ماشین بدرقه کرد.

پیرمرد همانطور که سوار می شد،چشمش به ماشین در خانه افتاد

و گفت:ماشین خودت که بود!چرا ماشین کرایه کردی؟!

مرد با مهربانی به پیرمرد نگاه کرد و گفت:این ماشین سپاهه،

                   مال من نیست که!!

از بیت المال که نمیشه استفاده ی شخصی کرد !...

    "شادی روح شهدای یگان ویژه ی صابرین و سید حمید صلوات" 







      

اللهم اجعل وفاتی قتلا فی سبیلک0000

اوائل جنگ در گروه جنگ های نامنظم با شهید چمران همکاری می کرد...

شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر

و روی سنگ ریزه ها می خوابید....

یک شب بهش گفتم:چرا این کار رو می کنی؟؟

چرا توی سنگر نمی خوابی ؟؟

جواب داد: بدن من خیلی استراحت کرده،خیلی لذت برده،

حالا باید این جا ادبش کنم.......

                 "شادی روح ملکوتی شهدای یگان ویژه ی صابرین صلوات

                                                                         التماس دعا.... 







      

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک 

شهید یوسف شریف :

خیلی خوب حرف می زد و خیلی خوب عمل می کرد.

هر کاری را به موقع انجام میداد و لازم نمی دید مورد توجه دیگران قرار بگیرد.

شروع این سازندگی درونی را هم با ظاهرش آغاز کرده بود.با اینکه

می توانست از بهترین و شیک ترین کفش ها استفاده کند،درتابستان

و زمستان پوتین می پوشیدوسعی میکرد بهتر از فقیرترین آدمها

لباس به تن نکند.

بسیار کم حرف بود ،تا از او سئوال نمی کردی حرفی نمی زد.

می گفت:وقتی هدف درس خواندن است باید به خودت زحمت بدهی .

اگر می خواهی درس را رها کنی تا به هدفی مهمتر از آن برسی

حق داری.            

ادامه مطلب...





      

السلام علیکِ یا فاطمه ی معصومه

سلام دوستان محترم....انشاله در کنار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه

"سلام الله علیها "و مسجد مقدس جمکران دعاگویتان خواهم بود......

بدیها رو ببخشید ....

موفق باشید و التماس دعا.......







      

اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک

یک روز برای دیدن یوسف به هور رفتیم ،گرما بیش از پنجاه درجه بود،

آنها که در هور بودند می دانند فقط عاشقان تحمل ماندن در آنجا را دارند.

با اینهمه هور بهشت مخلصین بود،آنجا سنگرها همه به روی آب ساخته شده

بود.بعد از غروب آفتاب ،وقتی شب می آمد تا نرمه بادی را میان هور به

جریان بیندازد و گرما را پراکنده کند،پشه های گزنده به پوست و گوشت

بچه ها نیش می زدنند،با چنین اوضاعی مسؤلین دستور داده بودند نیروهای

هور را در فواصل بسیار کوتاه جابه جا کنند.

یک هفته آنجا بودم ،از او پرسیدم ؛چند روز دیگر اینجا هستی؟

تبسمی کرد و گفت:   فعلا هستم.

یکی از بچه های مخابرات آنجا گفت: الان چند بار تا حالا به برادر

شریف اصرار کرده اند که برای تجدید روحیه از اینجا برود، اما او در جواب

گفته است: حداقل یکماه به من فرصت بدهید تا روزه ام را بگیرم....

                            "شادی روح شهدای یگان ویژه ی صابرین صلوات"







      
<      1   2      




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*