روزها می گذرند و ثانیه ها درشتاب اند و من نیز اگر حلقه ی اتصال با شما را نیابم، خواهم
که در گرداب آرزوهای دور و دراز ،اما فانی دنیا غرق شدن...
تنها راه نجات ام حضور خواستنی شما بوده ....
و چه شیرین و دل انگیز است عطر حضورتان در زندگی....
و چه زلال و دلچسب است حضور جاری تان در لحظات زندگی دنیائی مان ...
دل را به شما عرشیان راه یافته به ملکوت رضایت پروردگار می سپارم ...به رسم امانت ...
و خوب تر می دانم که امانتی ام نزد شما به نهایت سلامت و امنیت خواهد ماند.....
سردار....
می خواهم که گرانبهاتر شوم نزد معبود ...
می خواهم که عبورم دهی از اینهمه دغدغه های کوچک و جاذبه های دلفریب این
دنیای بزرگ- اما در حقیقت فانی و محدود -می خواهم که رمز جاودانگی ام بیاموزی...
می خواهم که به واسطه ات راهی به عرش و ملکوت رضایت خداوند بیابَم ...
می خواهم که من نیز بیاموزم مسیر رو به تعالی شدن روح به رضایت الهی پروردگار را...
می خواهم که گل بکارم ....
اما ....
درگیر دنیا شده ام سردار ..؟؟!!!.... از پس خستگی ها و خطاهای روحم بر نخواهم آمد ....
اینهمه کار من نبوده و نخواهد بود ای سردار بزرگ و آسمانی ..
دقیقا منشا نیازم به روح آسمانی تان همین نقطه ی نامجهول زندگیَ م شده ...
دستانم خالی اند و صفحه ی کردارم پُر تر است از همه ی بیهودگی ها و غفلت ها....
نیازمند حضورتان شده ام سردار ....
کاش که این دل همراهی ام کند ....
کاش که به من نیز؛ بیاموزید حقایق هستی را ....
دریاب مرا ای سردار بزرگ؛
تنها نیازمندتان شده ام ...همین
و این کم خواسته ای برایم نبوده ...
دریاب مرا ای سردار بزرگ و آسمانی ....
دعایم کن ....
***شادی روح شهدا،شهدای یگان ویژه ی صابرین و شهید سید حمید میرافضلی صلوات***
"التماس دعا از بزرگواران محترم"
پی نوشت : باسلام؛ باشگاه خبرنگاران محترم؛لطفا ایمیل خودتون رو برای بنده بزارید ...
خصوصی محترم .... تاریخ شروع *سه شنبه چهارم بهمن ماه* :-(....