سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 18
کل بازدید : 378514
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/22    ساعت : 5:29 ص

اللهم اجعل وفاتی قتلا فی سبیلک0000

آقا حمید قصه ی ما ابتدا با اون چیزی که شما شنیدید خیلی فرق میکرد.جوون بود و  

با کله ای پر باد، لات های محله هم کلی ازش حساب می بردند، خلاصه بزن بهادری

بود برای خودش!یه روز مادر این جوون حمید رو از خونه بیرون انداخت و گفت برو دیگه

پسر من نیستی ،خسته شدم از بس جواب کاراتو دادم...

 
همه ی همسایه ها هم از دستش کلافه شده بودند....


روزی از روزها یک راننده ی کامیون که از قضا ،دوست حمید بود جلوی پای حمید ترمز


 می زنه،ازش می خواد بیاد باهاش بره،بهش می گه حمید تو نمی خوای آدم شی،؟؟

بیا با من بریم جبهه،حمید میگه اونجا من رو راه نمیدن با این سابقه،راننده به حمید

می گه تو بیا و ناراحت نباش....

 راه می افتند به طرف جبهه ؛بین راه توجه  حمید به یک وانت

جلب می شه، پشت وانت زنی نشسته بود که یک نوزاد بغلش بود؛حمید تا به خودش

می یاد می بینه زن، نوزاد رو از پشت وانت پرتاب می کنه بیرون؟؟؟؟!!!!!!....

حمید؛غیرتش به جوش می یاد .شروع می کنه به دویدن دنبال وانت ، همین


 که می رسه به ماشین، می پره بالا؛
می پرسه:چی کار کردی با بچه ت زن....؟؟!!!


زن سرش رو می اندازه پایین و مثل ابر بهار گریه می کنه و به حمید می گه

 من نزدیک یازده ماه اسیر عراقی ها بودم این بچه مال عراقی هاست،

 
حمید می افته روی زانوهاش،با دست می کوبه به سرش!!هی مدام گریه می کنه ،با اشک و


ناله به راننده ی کامیون می گه من باید برگردم رفسنجان ؛یک کار کوچیکی دارم...

سید حمید ما بر میگرده رفسنجان، اولین جا هم میره پیش دوستاش که سر کوچه بودن!!


می گه بچه ها من دارم میرم جبهه!!شماها هم بیائید!!می گه بچه ها خاک بر سر من و


شماها ؛پاشیم بریم ناموسمون در خطره....!! اومد خونه از مادر حلالیت طلبید و خداحافظی

کرد و رفت...

به جبهه که رسید کفشاشو داد به یکی و دیگه تو جبهه کسی اونو با کفش ندید

می گفت: اینجا جایی که خون شهدامون ریخته شده ؛حرمت داره....

و معروف شد به سید پا برهنه....

اونقدر موند تا آخر با شهید همت دو تایی سوار موتور، هدف گلوله آر پی جی

قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء.....(عملیات خیبر-سال 62)....

سیدحمید

"ذکرصلوات هدیه به  روح ملکوتی سید و شهدای یگان ویژه ی صابرین "

****اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم ****

                                                            التماس دعا

 پی نوشت :دوستان بزرگوار،ببخشید خیلی وقت قرار بود از سید حمید بنویسم ولی متاسفانه اون کتابی که

از اون شهید والامقام خونده بودم رو نتونستم پیدا کنم ،ولی  بزرگواری (http://nejatyafte1.blogfa.com/post/189)

زحمت کشیده بودند توی وب خودشون بخشی از قصه رو آورده بودند{همون که توی کتابش بود }

و اون رو برای شما ذکر کردم...

"نکته ی مهم ؛سیدحمید خیلی خیلی بزرگوارتر از اونی هستش که بشه فکر کرد"







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*