سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 57
کل بازدید : 378016
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 7:10 ص

اللهم عجل لولیک الفرج....

در آمبولانس را باز می کنی که سوار شوی،ناله ی سوزناکی قلبت را می لرزاند و تو را میخکوب

می کند.گوش تیز می کنی و منتظر می مانی ...

راهنما،به پشت فرمان نشسته و می پرسد:دیگر چی شده؟؟!!

چرا سوار نمی شوی ؟؟!!!

به حرفش توجه نمی کنی و از آمبولانس فاصله می گیری....

برای بار دوم؛ ناله را می شنوی...به سمت صدا حرکت می کنی .هر قدمی که به جلو

 بر می داری ،صدای ناله،نزدیک تر و واضح تر می شود.در تاریکی ،اطرافت را برانداز

 می کنی .چیزی نمی بینی ؛اما صدای محزونی را که یامهدی می گوید می شنوی...

جستجو می کنی و قامت نوجوان بسیجی حدودا 15ساله ای را می یابی که بر

 روی شکم دراز کشیده و گونه اش را بر خاک نهاده و ناله می کند.ناله ی حزینش

 دلت را به درد می آورد و اشک هایت را سرازیر میکند.

می خواهی کمکش کنی اما مانع می شود.خوب که دقت می کنی ،می بینی ترکش،

پهلو و شکمش را دریده و امعاء و احشانش بیرون ریخته و خون سرخش خاک

را رنگین کرده است .در کنارش زانو می زنی....     

گونه ات را به گونه اش نزدیک می کنی و با بغضی که در گلو داری ،سعی می کنی

روحیه اش را تقویت کنی ،اما مناجات عاشقانه اش به تو روحیه می دهد .

راهنما می آید در کنارش می نشیند،بازویش را می گیرد و می خواهد که سر

نوجوان بسیجی را بر زانو بگذارد،اما او با التماس می گوید :"سرم روی زانوی آقامه،

شما رو به خدا، من و از آقام جدا نکنید،از اینجا برین"

راهنما،آرام بازوی بسیجی را رها می کند و با بغض می گوید: من می روم

برانکارد بیاورم،بسیجی با دست اشاره می کند و می گوید:" شما رو به آقا امام زمان

"عجل الله تعالی فرجه الشریف" قسم می دهم ،من و از اینجا نبرید.بزارین جنازه ی

من همین جا بمونه ،من به آرزوم رسیدم .

منو از آرزوم جدا نکنید..."

راهنما،بغضش می ترکد .تاب نمی آورد و به سمت آمبولانس می رود.نیروهای عراقی

نزدیک تر می شوند و صدای هلهله ی آن ها در دشت می پیچد..

سعی می کنی نوجوان بسیجی را متقاعد سازی و به آمبولانس منتقل کنی ، اما باز

هم تو را وصی می گیرد و قسم می دهد که تنهایش بگذاری ...

مستاصل و درمانده ، از جایت بلند می شوی .

نه تاب ماندن داری و نه پای رفتن ...

زانوانت سستی می کند و پاهایت می لرزد .

می خواهی بروی ،اما نمی توانی ....

می نشینی و دستی به موهایش می کشی ، او را می بوئی و صورتش را

می بوسی و دوباره بلند می شوی .

تصمیم می گیری به هر نحو ممکن او را باخود ببری ،برای آوردن برانکارد با عجله به سمت

برانکارد می روی .با فریاد،راهنما را به کمک می طلبی .

منوّری بر بالای سرت ،چتر باز می کند و رگبار مسلسل نیروهای عراقی زوزه

 می کشد و به عقب آمبولانس اصابت می کند .

صدای فرو ریختن شیشه های آمبولانس و فریاد راهنما در هم می پیچد و راهنما

در کنار آمبولانس نقش بر زمین می شود.به کمکش می روی .او را از زمین بلند می کنی .

با چفیه ات جای زخم تیر بر سمت راست سینه اش را می بندی و او را به

داخل آمبولانس می کشی .به سمت نوجوان بسیجی بر می گردی ، سربازان عراقی

را می بینی که بر بالای سرش ایستاده اند و تن زخمی اش را به رگبار می بندند...

آه از نهادت بلند می شود .انگارت قلبت را از درون سینه ات بیرون می کشند ،جگرت

خون می شود.گلویت می خشکد ...تاب دیدن نداری.پشت آمبولانس می نشینی و حرکت می کنی ...

ذکر صلواتی هدیه به شهید سیدحمیدمیرافضلی،شهدای یگان ویژه ی صابرین وهمه ی شهدا ...

                                                          "التماس دعا"







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*