سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 79
بازدید دیروز : 26
کل بازدید : 378250
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 11:50 ع

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

برای رسیدن به خاکریزی که باید مرحله ی دوم عملیات را از آنجا آغاز می کردند،هیچ وسیله ای

 نبود ،جز همان وانتی که حسین آورده بود که به سختی خود را با آن به خاکریز رساندند.حسین

از دور که به خاکریز نگاه می کرد ،آن را در غباری می دید که در نظرش مشکوک می آمد.

نزدیک تر شد.صدای انفجار تعداد زیادی گلوله ی کاتیوشا آنهارا غافلگیر کرد.حسین پشت خاکریز

که رفت،حکیم و جولا را دید که شتابان به سویش می آیند.

- انگار قصد پاتک دارند،نیم ساعت است که اینجا را زیرآتش گرفته اند.گرای یک کاتیوشا را روی

این خاکریز تنظیم کرده اند و هر چهل گلوله اش را پشت سر هم روانه می کنند.

حسین مسیر غبار را که در دویست متری خاکریز بود تعقیب کرد.

- مثل اینکه دشمن در منطقه ی جفیر،خود را تقویت کرده است .جهت عملیات به سمت پادگان

حمید است،اما آنها از از جفیر قصد پاتک دارند.این عمل آن ها خطرناک است ،ممکن است ما

را غافلگیر کنند....                

به نیروها بگو آماده باشند تا در صورت دستورِ پیشروی مرحله ی دوم را آغاز کنیم.

حسین با بی سیم با فرمانده ی گردان تماس گرفت.تانک ها پشت سرشان در فاصله ی صد

متری موضع گرفته بودند و به سوی خاکریز عراقی ها که در یک کیلومتری مستقر بودند،شلیک

می کردند.یک کامیون عراقی در اثر شلیک گلوله ی تانک خودی آتش گرفته بود.نیروهائی که در

 دوسمت جاده ی جفیر سنگر گرفته بودند ،روحیه گرفتند.حسین در سمت راست و کریم پور در

سمت چپ.

ناگهان صدائی وحشتناک همه را غافلگیر کرد.این صدا،برای مدتی قطع نشد.

انگار همان گلوله های کاتیوشا بودند که پشت خاکریز در یک ردیف کنار هم منفجر می شدند.

صدای ناله ی عده ای بلند شد.همه درازکش منتظر ماندند.نصرت در اتنهای خاکریزبود.چشمش

به وانتی افتاد که پر از مهمات بود.کریم پور به او اشاره کرد که مهمات را تخلیه کنند و با وانت

مجروحان را از پشت خاکریز به عقب ببرد.نصرت به کمک چند نفر جعبه های مهمات و آذوقه را

تخلیه کرد.صدای ناله ی جوانی که یک پایش قطع شده بود به گوشش رسید.ترجیح داد از

انتهای خاکریزمجروحان را سوار کند،زیرا این وانت تنها وسیله ی نقلیه ی آن ها به حساب

می آمد.هنوز هیچ آمبولانسی به آن جا نرسیده بود.نصرت به راننده گفت : که از انتهای خاکریز

 شروع کند.همین که وانت می رسید، نیروها مجروحان را سوار می کردند و راننده حرکت

می کرد.نصرت،مجروحان را کنار هم خواباند و پتوئی رویشان انداخت .وقتی به انتهای خاکریز

رسید،تعدادشان به ده نفر رسید.دو نفر در همان دم شهید شده بودند.حسین این صحنه را

که دید ،دستور داد نیروها داخل سنگر بروند و منتظر بمانند.مجددا با فرماندهی تماس گرفت.

اوضاع به نظرش مشکوک می آمد .

رفت تو فکر.

- چرا دستور حمله صادر نمی شود؟

- اینهمه معطلی برای چیست؟

- عراقی ها دارند به ما نزدیک تر می شوند...

ذکرصلواتی هدیه به روح ملکوتی شهیدان سیدحمیدمیرافضلی و شهدای یگان ویژه ی صابرین "

                                                            **التماس دعا**

پی نوشت: ان شاءالله ادامه دارد....







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*