حیات من سوختن است،...
مدام می سوزم ،می سوزم و از سوختن لذت می برم....
آن روز که بسوزم آن روز را جزءعمر به حساب نمی آورم ...
آری لذت من در سوختن است....
به خاطر عشق می سوزم ،...
در برابر اشک یتیم می سوزم ،..
در برابر درد دردمندان و آه بیوه زنان می سوزم ،..
در برابر ظلم و ستم می سوزم...
به خاطر عدل و عدالت می سوزم..
در مقابل شهیدی که در راه حق جان باخته است می سوزم،
در برابر زیبائی غروب می سوزم،..در مقابل طلوع آفتاب می سوزم،
در مقابل عظمت سحرآمیز آسمان می سوزم،
در برابر نجوای ستارگان در سکوت آسمان می سوزم،
در مقابل موسیقی اسرارآمیز کهکشان ها که فقط به گوش دل شنیده می شود ،می سوزم
در برابر لرزش یک برگ می سوزم،
در مقابل زمزمه ی آبشار و نجوای نسیم می سوزم،
در مقابل ماهی دریا و مرغ هوا می سوزم،
در میان صحرای بی انتها ؛که به دل عارف شباهت دارد می سوزم،
در برابر امواج دریا که جوشان و خروشان به ساحل حمله می کنند می سوزم،
در برابر صخره های ساحل و کوههای عظیم که با جبروت کبریائی خود سر به آسمان کشیده اند می سوزم،
در برابر چشمک ستاره ها میسوزم...
در برابر قطعه های ابر که به شکلهای مختلف در می آیند و در معرکه ی آسمان جولان می دهند می سوزم...
در مقابل ماه تابان که در نیمه های شب مثل یک کشتی نور از میان این قطعه های ابر می گذرد می سوزم...
در برابر عشق می سوزم،در برابر عاشق می سوزم ،...
در برابر قلب داغدیده می سوزم،در برابر محرومیت و هجران عشاق می سوزم...
در برابر بزرگی ،بلندنظری ،سخاوت ،شجاعت ،پاکی ،علم ،خلاقیت ،فداکاری و حق طلبی می سوزم و در
برابر علی "ع" می سوزم..در برابر حسین "ع" می سوزم.در برابر محمد "ص" و عیسی "ع" و موسی"ع"
می سوزم.در برابر بزرگان می سوزم.در مقابل زیبائی می سوزم،
در مقابل خدا و خلاقیت بی نظیرش می سوزم....
اوه ...خدایا......... با این قلب سوزان چه کنم؟ چگونه بر این آتش سوزان خاکستر بپاشم؟
برای تسکین یک درد باید دردی بزرگتر خلق کرد .برای مداوای یک عشق باید عشقی بزرگتر آفرید تا عشق اول را
تحت الشعاع قرار دهد.
بنابراین برای جبران سوختن باید سوختنی بزرگتر و عمیق تر به وجود آورد تا آرامش نصیب آدمی گردد....
ولی سوختنی که سرتاپای وجود و هستی انسان را بسوزاند ،دل و روح و جسم او را خاکستر کند و از درد
و غم و سوزش چیزی باقی نگذارد.
هر چه سوختنی است یک جا بسوزد .حتی احساس را بسوزاند که دیگر سوزشی احساس نکند.حتی وجود را بسوزاند ،
حتی سوزش را بسوزاند..
برای چنین سوختنی معبودی بزرگ لازم است ،معبودی که روح، قلب و جسم آدمی را در یک لحظه بسوزاند ،
آن طور انسان را جذب کند که به کلی محو و نابود گردد و دیگر چیزی از خود احساس نکند.
آرزو دارم که خود را به چنین معبودی بسپارم،روح و قلب و جسمم در اختیار او قرار دهم و او با آتش عشق
آنچنان خرمن هستی ام را بسوزاند که یکباره نیست و نابود گردم و از زیر بار دردها و غم ها و سوزش ها بِرَهم
و این ،استراحت و آرامش من است .
**ذکر صلواتی هدیه به روح شهید سیدحمید میرافضلی و شهدای یگان ویژه ی صابرین **
پی نوشت: خدایا از نگاه و اندیشه ی شهیدچمران ارزونی ما هم بکن ...
.
دعامون کنید... ،