سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 57
کل بازدید : 377997
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 5:30 ص

صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا

مابین بچه ها چشمم افتاد به حسین جوانان ،صحیح و سالم بود.بردمش عقب ستون.به اش

گفتم : هوا رو داشته باش که یه وقت صدای ناله ی کسی در نیاد.

پرسید:نمی دونی حاجی می خواد چیکار کنه ؟

باتعجب گفتم: این که دیگه پرسیدن نداره،خب برمیگردیم.

گفت: پس عملیات چی میشه؟

گفتم :مرد حسابی ! با این وضع و اوضاع ،عملیات یعنی خودکشی!

منتظر سوال دیگری نماندم.دوباره به حالت سینه خیز رفتم سر ستون،جائیکه عبدالحسین

 منتظر بود.به نظر می آمد خواب باشد،همانطور که به سینه دراز کشیده بود،پیشانی اش

 را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد.آهسته صداش زدم .سرش را بلند کرد .گفتم:

انگاری نمی خوای برگردی حاجی ؟

چیزی نگفت،از خونسردی اش حرصم در می آمد .باز به حرف آمدم و گفتم : می خوای چیکار

کنیم حاج آقا؟

آرام و با لحنی حزن آلود گفت: تو بگو چیکار کنیم سید؟! تو که خودت رو به نقشه و کالک و

قطب نما و اصول جنگی و این چیزها وارد می دونی!

این طور حرف زدنش برام عجیب بود،بدون هیچ فکری گفتم : خب معلومه ،برمیگردیم .

سریع گفت:چی ؟

به فکر ناجور بودن اوضاع و به فکر درد زخمی ها بودم .خاطر جمع تر از قبل گفتم:برمیگردیم.

گفت:مگه می شه برگردیم؟!

زود توی جوابش گفتم: مگه ما می تونیم از این دژ لعنتی رد بشیم؟!

چیزی نگفت.تاحرفم را جابیندازم شروع کردم به توضیح دادن مطلب.ما دوتا راهکار بیشتر

نداشتیم،با این قضیه ی لو رفتنمون و در نتیجه گوش به زنگ شدن دشمن ،هر دوتا راه

بسته شد دیگه.

به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم: خود فرماندهی هم گفت که اگر تا ساعت یک نشد عمل

کنین،حتما برگردین. الان هم که ساعت دوازده و نیم شده.توی این چند دقیقه ما به هیچ جائی

نمی رسیم.

اینکه اسم فرمانده را آوردم به حساب خودم انگشت گذاشتم روی نقطه ی حساس . 

می دانستم در سخت ترین شرایط و در بهترین شرایط از مافوقش اطاعت می کند.

حتی موردی بود که ما دژ عراقی ها راشکستیم و تا عمق مواضع آنها پیش رفتیم .درحال

مستقر شدن بودیم که از رده های بالا بیسیم زدند و گفتند: باید برگردین.

در چنین شرایطی بدون یک ذره چون و چرا برگشت.حالا هم منتظر عکس العملش بودم .

گفت:نظرت همین بود؟!

پرسیدم: مگه شما نظر دیگه ای هم داری؟

چند لحظه ای ساکت ماند.جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد ،گفت :......

به یاری خدا ادامه دارد

ذکر صلواتی هدیه به روح شهیدان والامقام سیدحمید میرافضلی و شهدای یگان ویژه ی صابرین

 

                                                                                         ***التماس دعـــــا***

پی نوشت:  حقوق مردم بر یکدیگر







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*