دلتنگ شده ام ....
دیگر انتظار برایم بی معنی شده است....
قلبم به اندازه ی دست مشت شده ی طفلی کوچک شده....
خسته ام....
پر از دلهره.....
پر از دلواپسی....
و نیازمند به تو ای محبوب خوب من
جسم خسته از گناهم و روح سرگردان و ناآرامم...
همه ی وجودم........،همه ی هستی ام ....
تو را از من طلب می کند....
تویی که گم شده ای ،،،تویی که کمرنگ شده ای ....
خدایا؛ خانه ی دلم سرد و منجمد شده
درون وجودم سکوت است و تنهایی
تنها.... خاموشی است!!!!
بیا و هرمی گرم برینجره ی زمستان زده ی اطاق قبلم بزن
دست های ناتوان و پاهای ضعیفم را نگه دار
من بدون تو...... خواهم مُرد....
امید،پناه و آرامش باش برای من نه برای همه....
بگذار بیابَمَت
در آسمان ،....در کوههای بلند و استوار...در کنار دریا....
یا نه همین جا در همین اطاق کوچک و محقر
مرا ایمانی صد چندان عطا کن.....
مرا انسانی فهیم قرار بده....
مرا شکرگذار خودت و همیشه امیدوار قرار بده......ای خالق آسمانی ام،ا ی بهترینم.....
تا همیشه ی همیشه دوستت دارم خوب من......