شهید یوسف شریف : خیلی خوب حرف می زد و خیلی خوب عمل می کرد. هر کاری را به موقع انجام میداد و لازم نمی دید مورد توجه دیگران قرار بگیرد. شروع این سازندگی درونی را هم با ظاهرش آغاز کرده بود.با اینکه می توانست از بهترین و شیک ترین کفش ها استفاده کند،درتابستان و زمستان پوتین می پوشیدوسعی میکرد بهتر از فقیرترین آدمها لباس به تن نکند. بسیار کم حرف بود ،تا از او سئوال نمی کردی حرفی نمی زد. می گفت:وقتی هدف درس خواندن است باید به خودت زحمت بدهی . اگر می خواهی درس را رها کنی تا به هدفی مهمتر از آن برسی حق داری.
هر جا نشانی از رفاه و بی خبری بود به آنجا قدم نمی گذاشت.
متواضع و متضرع به نماز می ایستاد.
بهتر آنکه معنویت را با مسئولیتش عجین کرده بود،حتی دستگاهی که
با آن کار می کرد بوی طهارت اخلاقی می داد.
اگر او از همه ی خواسته های طبیعی و مشروع ،یا از طراوت و
جوانی اش گذشته بود،آنهم برای همیشه نه مقطعی، اولین دلیلش
اعتقاد به ولایت حضرت امام "رحمة الله " بود.
او می فهمید که این انقلاب با زحمت و خون دل خوردن های شخصیتی چون
امام شکل گرفته و نباید به سادگی از دست برود.
اندیشه ی ارج گذاشتن به امام را مثل پاسداری از قرآن وظیفه ی
همیشگی خودش می دانست...
او اعتقاد داشت اگر رهنمود امام نبود،جنگ ما مثل همه ی جنگ ها؛
مقابله و حضور تجهیزات جنگی بود.شاهد بودیم که ما در ابتدای جنگ هیچ
نداشتیم اما ایمان و ولایت داشتیم ،
شکست و پیروزی نه ما را ناراحت می کرد نه مغرور.
یوسف اینهمه را بهتر از ما درک می کرد؛ به همین خاطر آرامش داشت
و آرامش او موجب ذوب شدنش در خدا شده بود.
او دیگر نمی توانست نقش ساده ای داشته باشد،مسئول بود.
می بایست با نشانه های اعمالش ،آنهائی را که می خواستند به خدا
برسند تشویق می کرد و این یعنی رسالت!
در تمام لحظات ،قرآنی به قطع جیبی همراهش بود و اگر
می خواستی می توانست آیه و شان نزول آن را برایت تفسیر کند و
وقتی هم توضیح می داد آرامش را به قلبت تزریق می کرد.
او برای هر کاری که انجام می داد هدف داشت.....
"شادی روح ملکوتی شهدای اسلام و شهدای یگان صابرین صلوات"