سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 23
کل بازدید : 377631
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/8/26    ساعت : 5:11 ص

میثم مربی پرآوازه ی پادگان امام حسین بود.اسمش که می آمد بدن بعضی از

قدیمی ها می لرزید.هر کس که برای گذراندن دوره ی آموزشی به پادگان

 امام حسین می رفت از سخت گیری هایش می گفت و از داد و فریادش....

آنها که یکی دو روز اول آموزش می بریدند و از پادگان در می رفتند،

خیلی از میثم بد تعریف می کردند.می گفتند:نصفه شب میاد داخل

 ساختمون و با تیراندازی و عربده کشی دستور میده که بشمار سه از طبقه ی

 پنجم آسایشگاه بدویم دم در.    

خودش هم وامی ایسته پائین ،اول دستور میده پوتینا و جورابا رو دربیاریم.

بعد پیراهن و زیرپیراهن.بعد همه رو به دو راه میندازه طرف تپه های پشت پادگان.

تا زانو توی برف بودیم.هی داد می زنه که با بدنای لخت،توی برفای سرد غلت بزنیم....

خلاصه هر نیرو که می اومد چهل و پنج روز آموزش ببینه،خودِمیثم دوباره با اونا تموم

 آموزشای سخت رو انجام میداد که یه وقت بچه ها نگن به ما دستور میده،خودش

 انجام نمیده.شوخی نبود.با هر نیروئی همراه بود و پابه پا جلو می رفت.آنهائی که

خیلی اهل عرفان و نماز شب بودند،می گفتند:بعضی وقتا که نصفه های شب

بچه ها برای نماز شب بلند می شدند،متوجه می شدند یه نفر که کلاه اورکتش رو

 کشیده روی صورتش،می اومد داخل آسایشگاه و کف پوتین بچه ها رو که به

حالِ آماده باش خوابیده بودند،می بوسید و می رفت.گاهی می دیدیم شب هائی

که آماده باش نیست،همون مردِکلاه به سر می اومد و پوتینای بچه ها رو می برد

و ساعتی بعد واکس زده و تمیز می آورد و می گذاشت سرجاش...

آخرای دوره که بود یه شب همه رو جمع کرد و آروم گفت:حالا که به لطف خدا

تونستیددر این 45روز،سخت ترین آموزشها روطی کنید که در عملیات به

مشکل برنخورید،از شما یه چیزمی خوام.یعنی یه دستور می دم که هیچ کس

 حق نداره از جاش تکون بخوره....خودتون که من رو می شناسید؟؟

پا از پا تکون بدید خودتون می دونید...

همه وحشت می کردند که یا حضرت عباس !دیگه چی کار می خواست بکنه؟

دیگه چی مونده بود؟!شاید می خواست نارنجک بندازه وسط جمع؟

دل توی دل کسی نبود....

همه آماده باش بودند که بپرند دور و بر و جان پناه بگیرند....

همه منتظر صدای فریاد میثم بودیم که بگه "نارنجک...بخیز"

ولی از این خبرا نشد،با تعجب دیدیم میثم نیست.شک کردیم .دیدم نفرات جلوی

ستون دارن گریه می کنند،صدای گریه شون بلند بود و شونه هاشون تکون می خورد.

یه دفعه دیدم یه چیزی اومد روی پاهام .

جا خوردم،ترسیدم.    یا خدا،   این چی بود؟  کی بود؟

افتاده بود روی پای بچه ها.گریه می کرد و التماس که اگه اذیتی شده یا

شدتی داشته،اون رو ببخشیم.خودش بود،   "میثم"

همون میثم که اسمش تمام پادگان رو می لرزوند و حالا از کاری که اون می کرد

شانه های بچه ها می لرزید.پای همه رو می بوسید ،خاک پوتینای اونا رو به

صورتش می مالید و می گفت: من رو حلال کنید،جبهه که رفتید

منو دعا کنید..دعا کنید منم بیام اونجا....

"شادی روح ملکوتی شهیدان صلوات....همیشه محتاج دعایم"

 

(شهید مرتضی شکوری گرکانی،نمی گذاشتند به جبهه برود،مربی آموزش تاکتیک بود و

تجربیات فراوانی داشت که خیلی به درد نیروها می خورد.ولی سرانجام توانسته بود به

جبهه برود و شهید شود،مزار این شهید آسمانی در شهرستان گرگان استان مرکزی ست..

برگرفته از کتاب از معراج  برگشتگان آقای حمید داوود آبادی)...







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*