سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 137
کل بازدید : 378110
تعداد کل یاد داشت ها : 186
آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 3:35 ص

 

دفترچه ی تاریخ ورق خورد و ورق خورد...و 7مهرماه 59 را نشانه رفت.سهام حالا دیگر

بزرگ شده بودو از اولین بهار زندگی اش 12سال می گذشت.شهر هویزه حال و هوای دیگری

داشت.درگیری شدت گرفته بود.مردم ،برای دفاع از شهر به خیابان ها ریخته بودند."سهام" اما

به اصرار مادرش در کنار برادر کوچک خود در خانه نشسته بود.مادر،آن روز پیش از خروج

از منزل،در حیاط را قفل کرده و از او خواست تا در خانه بماند،اما سهام بیقرار بود...تاب نشستن

نداشت.

او دلتنگ بود....دلتنگ آغوش خدا...برخاست و زیباترین لباسش را که روسری گل دار و پیراهن

قرمزش بود،به تن کرد....                 

انگار می دانست ...خود را آماده کرد.....

آری ،او میدانست که امروز آسمانی خواهد شد...

آب و برق منطقه قطع شده بود و این بهترین بهانه برای خروج او از منزل بود.برادرکوچکش را در

اتاق پنهان کرد،ظرف ها را برداشت و به بهانه ی آب آوردن ،با سرعت به طرف نهر کرخه رفت.

در میان مسیر ،مادر را دید که ملتمسانه فریاد می زد: برگرد،تو کوچکی و توان مقابله را نداری .

تو را می کشند ؛ سهام !! برگرد...

از حرف مادر غمگین شد. او کوچک نبود،بزرگ بود؛ خیلی بزرگ .دو انگشت خود را به نشانه ی

 پیروزی بالا گرفت و در حالی که فریاد می زد                "پیروزی....شهادت ......پیروزی"

ظرف ها را بر زمین رها کرد و با سرعت از مادر دور شد...

ساعت، ده و سی دقیقه ی صبح را نشان می دادکه التهاب و هیجان مردم شهر به اوج خود رسید.

شایع شد که در سوسنگرد مردم به دشمن حمله کرده اند.عده ای از زنان در کنار رودخانه راه را

 بر دشمن بسته بودند.در بین آنها دختر دوازده ساله ای چادر خود را محکم گرفته بود و با دیگران

 همصدا شده بود،در این لحظه بود که سهام خیام اسلحه ی خود را به کار می برد و با خشم

فریاد مرگ بر صدام را سر می دهد و با دشمن درگیر می شود و دشمن زبورپاسخ او را با رگبار

 گلوله می دهد...

فشار ماشه برای چند لحظه ی کوتاه،جسم نحیف او را به رگبار می بندد.گلوله ای از آن رگبار،

صورت معصومش را متلاشی می کند،به طوریکه چهره اش قابل شناسائی نیست.

او را از پیراهن قرمز و انگشترش می شناسند، همان لباس های میهمانی اش.....

                                                                                         التماس دعا....

" شادی ارواح طیبه ی شهدا،شهید سید حمید و شهدای یگان ویژه ی صابرین صلوات "

                                                                             منبع:کتاب سیزده ساله ها







مطلب بعدی : پست ثابت       




+ باسلام و عرض تسلیت ایام شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان ...تغییر نام کاربری بنده از "مدیونم به شهدا"به "اندیشه ی شهدا"...یاعلی ..التماس دعا



+ "مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردنبند بر گردن دختر جوان." این سخنانی بود از امام حسین علیه السلام که "جهاد عماد مغنیه" آن ها را در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد.



+ * ای شهیـــد * بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست .. آه ، بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست .. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست ... آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال؛ وقتی قفس پرزدن چلچله هاست... بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست ... باز می پُرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست....



+ آقا سید راه گم کرده ام ؛ مرا یارا و توانی نیست برای بال گشودن تا افقی بی نهایت ، رو به سوی معبود مهربان ... ای بزرگ شده دستانم نیازمند ترحمی از جنس نور تو شده ... به زلالی ات سوگند؛ شستشو ده ناخالصی هایم را ... مرا صعود ده به بینهایت ها... آقا سید دعامون کن ... سالروز شهادتت مبارک ... *شهید سیدمحمود موسوی متولد1360از شهدای یگان صابرین* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ محمد جان ... آسمان میخواهــــــــــــم .. چندیست نامهربانانه کدر شده ام ... مرا به ابدیت رهنمون شو ای بزرگ شده ... * بگذار اوج بگیرم...* سالروز شهادتت مبارک .. *شهید محمد منتظرقائم(ایمان غلام نژاد) متولد1363از شهدای یگان صابرین...تاریخ شهادت1390/06/13* التماس دعا



+ پــرواز ،بدون بال و پر میخواهـــم ... یک گوشه ی چشم ، یک نظر می خواهــم... ایکـــاش بـــــرای تو بمیـــــــرم بی بی "سلام الله علیها" * من یکـــ بدن بدون سر میخواهــــــــم ....*



+ جوانی طعنه زد بر سرفه هایش... " برادر،ترک کن سیگار خود را ". او با خود زیر لب،آرام می گفت: " توتون باگاز خردل فرق دارد." *سلامتی جانبازان شیمیائی صلوات* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*



+ *فاصله ها را بردار ...* یارای ماندنم نیست ... *دلم معجزه میخواهد ای شهید...* یاری ام ده ... شهادتت مبارک ... من را نیز دعاکن ای آسمانی افلاکی ... *شهید صمد امیدپور،متولد 1364از شهدای یگان صابرین،تاریخ شهادت1390/06/13)*



+ *زمینگیر شده ام ای شهیــــــــد ...* دستی بیاور به سویم نیز و ما را از این فساد و تباهی نجاتی ده ... *شهید علی بریهی متولد 1364 روستای میثم تمار ،از شهدای یگان صابرین*



+ *می شود کمی هم مرا دعاکنی ای شهید ....* آسمانی شدنت مبارک محمد جان ( 13 شهریورماه سالروز شهادت شهدای یگان صابرین گرامیباد). *شهید محمد محرابی پناه متولد 1364*